نردبان صعود چیست
انواع سبک زندگی آزمونی هست که من را برای ورود به مقاطع بالاتر آماده میکند، به من میآموزد که ای انسان سختیها را عذاب الهی مپندار بلکه پل و گذرگاهی خواهد شد برای رسیدن به هدف، هدف من انسان حل مجهولات حیات خویش است که نردبان صعود را اینگونه خواهیم گذشت
بایستی شکرگزار کسی باشم که به من آموخت چگونه تفکر کنم و فرق تحمل کردن با صبر در چیست خداوند را شاکرم و سپاس که اگر چه شرایط سخت گذشته از تحمل من همسفر فراتر بود اما امروز دانستم که سختیها رحمت الهی بود چرا؟ چونکه مجوزی شد برای ورودم به آموزگار و مربی من شد. من امروز از اندیشکده و این سیستم چیزهایی را یاد گرفتم که در هیچ دانشگاه و مراکز آموزشی برقرار نیست من پلههای صعود را از اندیشکده آموختم، دانستم که تفکر چیست و اینکه برای انجام هر کاری ابتدا بایستی تفکر نماییم.
اَلثِّقَهُ بِاللهِ ثَمَنٌ لِکُلِّ غالٍ، وَ سُلَّمٌ اِلی کُلِّ عالٍ؛
تکیه داشتن به خدا، بهای هر چیز ارزشمند و نردبانی برای رسیدن به هر بلندی است.
نردبان صعود چیست
از این مطالبات نو و تازه آموختم که اگر چه تنها به این دنیا میآییم و تنها هم از این دنیا میرویم اما بایستی تواناییهایی را برای بهره بردن از موضوعات سبک زندگی به دست بیاوریم و یک مثلث را در این بعد از حیات خویش ترسیم نماییم و به آن توجه کنیم.
اضلاع این مثلث عبارت است از:
مهمترین مشکل ما انسانها این است که تفکر نمیکنیم و احساساتی با مسائل برخورد میکنیم برای حل مسائل هزاران راه وجود دارد اما ما بیمنطقترین و پرهیجانترین راه را انتخاب میکنیم و هیچ تفکری نمیکنیم هر کسی هر چیزی را به ما میگوید باور میکنیم و روی هر موضوعی تفکر نمیکنیم فوری به هم میریزیم و واکنش نشان میدهیم.
انسانها در جمع کامل میشوند و با مفهوم مهربانی و محبت آشنا میشوند گویی رمز ماندگاری و بقاء انسانها همین اتصال محبت است که زنجیروار انسانها در کنار هم قرار میگیرند و آن چیزی را که امروز ما را در اندیشکده در کنار هم جمع میکند پیوند محبت است. ما در اندیشکده یاد میگیریم که اگر در یک جایگاه خدمت میکنیم خیانت نکنیم.
هدف، اندیشکده نیست بلکه من در اندیشکده آموزشهایی میبینم که بتوانم در بیرون و در ارتباطات خودم با دیگران مردمداری و مهربانی را انتقال دهم من انتقالدهنده این آموزشها هستم و هر چقدر قدرت عمل در من بالا برود شعاع این عمل گسترش پیدا میکند و دیگر نگرانیها و دلواپسیهای من کمتر میشود دیگر در مشکلات خویش جامعه و دیگران را مقصر نمیدانم و اصلاً دنبال مقصر نیستم چرا؟ چونکه جامعه از من و ما تشکیل میشود اگر خوب عمل کردم اولین نتیجه را خانواده و فرزند من دریافت میکند ما هر چه که کاشته آیم همان را برداشت خواهیم کرد.
گاهی اوقات حتی قدرت انجام اینکه بتوانیم صبح زود از خواب بیدار شویم را هم نداشتیم و کارهایی که خیلی ابتدایی به نظر میرسید ولیکن قدرت انجام آن را نداریم و به مشکلاتی برمیخوریم یکسری کارها را بایستی انجام دهیم تا بهره مفید از حیات خویش ببریم و اما بعضی از کارها هم بایستی که انجام ندهیم مثلا یکسری مسائل و فرامین راهنما هست که به رهجو میگوید که انجام ندهد که اگر انجام داد خلاف قوانین و حرمت است و به خودش تخریب وارد میکند.
بعضی از کارها لازمه حیات و بودن ما انسانها هست که باید انجام دهیم تا بقاء پیدا کنیم مثلا انجام فرامین الهی، برقراری پیوند محبت با انسانها است. در اندیشکده یکسری فرامین هست که راهنما به رهجوی خویش میگوید که بایستی رهجو انجام دهد مثلاً به او میگوید که کتاب بخون و روی برنامه باش تا به درمان و تعادل برسی.
وقتی ضلع اول این مثلث یعنی رسیدن به تفکر مثبت در من شکل گرفت بایستی قدرت انجام عمل پیدا کنم و این انجام عمل دو قسمت میشود:
۱. یکسری اعمال مثبت که باید انجام دهم
۲. یکسری اعمال منفی که باید انجام ندهیم
گاهی هم لازم است که هیچ کاری انجام ندهیم یعنی از یک موضوع آگاهی و اطلاع داریم اما شرایط ایجاب میکند که هیچ کاری انجام ندهیم و آن را مسکوت نگه داریم و متوقف شویم.
ضلع سوم این مثلث قدرت فیزیکی بدن است بایستی به فیزیک خویش بایستی بهاء دهیم فیزیولوژی انسان بر خلاف ماشین است ماشین وقتی زیاد کار میکند قطعات آن مستهلک میشود اما انسان هر چه بیشتر راه برود و تحرک بیشتر داشته باشد ماهیچهها و استخوانهایش قویتر میشود و قلب، ریه و دستگاه گوارش بهتر کار میکند.
امروزه کمتحرک شدهایم پیادهروی نمیکنیم اگر هم در آپارتمان زندگی میکنیم بالا رفتن از پله و پله زدن را حذف کردهایم و آسانسور را جایگزین کردهایم و این ظلمی است که ما خودمان علیه فیزیک خودمان روا داشتهایم و جسم خویش را به هر طریق تخریب کردهایم. باید قدرت فیزیکی بدن خود را حفظ کنیم با پیادهروی، ورزش کردن، برنامه غذایی مناسب، دوری از ضدارزشها و امیدواری.
اگر این مثلث را توانستیم در طول حیات خویش به خوبی ترسیم نماییم بدون هیچ ابهامی از این مرحله حیات عبور مینماییم و در پایان سفر یعنی لحظه مرگ که فکر میکنیم تنها هستیم تنها نیستیم و کولهبار ما اندوختهای را در خود دارد از جنس آگاهی، دانش، دانایی، محبت و خدمت به دیگران که این همان گنج معنوی است که با خود میبریم.
انسانی که در طول حیات خویش تفکر منفی انجام داد و قدرت انجام عمل را نداشت و جسم خویش را هم تخریب کرد وقتی وارد بعد دیگری میشود کسی را ندارد و چیزی را هم به همراه ندارد و در تاریکی و ظلمت قرار میگیرد.
نردبان صعود چیست